متن آهنگ کاروان از علی زند وکیلی
همـه شب نالــم چون نی که غمی دارم
دل و جـــان بـردی اما نشدی یارم
با ما بـــودی، بی مــا رفتی چون بوی
گل به کجا رفتی تنهــــا مانــدم، تنهـــا رفتی
چو کاروان رود، فغانم
از زمین بر آسمان رود دور از یــــارم خــــــون مـــی بارم
فتـادم از پــا به ناتوانی، اسیــر عشقــم
چنان که دانی رهایی از غــم نمی توانم، تو چاره ای کن، که می توانی
گـــر ز دل بـر آرم آهـــی آتش از دلم ریزد
چون ستـاره از مژگانـم اشک آتشین ریزد
نه حریفـی تـا بـا او غـم دل گویم
نه امیدی در خاطر که تو را جویم
ای شـادی جان، سرو روان، کز بر ما رفتی
از محفل مـا چون دل مـا سـوی کجا رفتی
تنهـا ماندم، تنها رفتی
به کجایی غمگسار من، فغان زار من بشنو بازآ
از صبا حـکایتی ز روزگـار مـن بشنو بازآ
بازآ سوی رهی
چون روشنی از دیده ما رفتی با قافلـه باد صبـا رفتی